دلنیادلنیا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
پیوند عاشقانه ما پیوند عاشقانه ما ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

نی نی خوشکله

تغییر ساعت خواب خشکل خانم

جیگر مامانی ماه اول تولدتت شبهارو کامل میخوابیدی وصبح ساعت 7باصدای ناز ودوست داشتنی بیدارمیشدی وصبحونه میخواستی. طوری با چشمای نازت نگاه میکردی که دوس داشتم بخورمت .ولی خیلی کوچلو بودی /الهی مامانی فدات بشه که اینقد دلبری می کنی /ولی الان که2ماه وده روز داری ساعت خوابت تغییر کرده تاساعت 3:30بیداری من وبابایی هم تاوقتی بخوابی باهات بازی می کنیم تاخوابت ببره . صبح  هم تاساعت 12میخوابی راستش عزیز دل مامان روزها که همش خوابی دل مامان واست تنگ میشه واسه شیرین کاری وخنده های نازت . امروز رفتیم خونه مادری .باعمه مهسا ومادری کلی بازی کردی خندیدی خیلی خوش گذشت . الان داشتیم با بابایی  ...
14 آذر 1392

خاطرات قبل ازتولدتا2ماه بعدازتولد

بنام خدای زیبایی ها /دلنیای عزیزم این خاطراتو مینویسم که وقتی بزرگ شدی بخونی /منو بابات بهمن ماه سال 86باهم اشنا شدیم اون موقع من دانشجوبودم /تامرداد 87نامزدبودیم27مرداد عقدکردیم 21اذرهم ازدواج کردیم منوبابایی خیلی نی نی دوس داشتیم ولی به خاطر درس ودانشگاه فرصتش پیش نیومد .چون دوس داشتم اگه نی نی داشته باشم هیچی باعث نشه ازش دور باشم یا مسئولیت مادربودنو بخوبی انجام ندم .لحظه شماری میکردم درسم تموم شه تایه فرشته شیرین ودوس داشتنی بیاد توزندگیمون /اذرماه سال 91هنوزیه ترم از دانشگام مونده بود ولی دیگه صبرمون تموم شده بودبالاخره واسه نی نی دار شدن اقدام کردیم .دوستام خیلی می گفتن بذار درست تموم شه بعد ولی من دیگه تحم...
14 آذر 1392

دخترخاله فاطمه

فاطمه کوچلو دختر خاله دلنیاست .ماشالله خیلی دوس داشتنی ونازه .دلم خیلی واسش تنگ شده /هروز تلفنی باهم حرف میزنیم وعزیز خاله هروز سراغ دلنیا رو میگیره ومیگه کی میاین .فداش بشم با اینکه 2سال و7ماه داره خیلی قشنگ باهام حرف میزنه ...
14 آذر 1392

دلنوشته های مامان درمورد بابایی

هادی بهترین همسر دنیاس. ازخوبی وپاک بودنش هرچی بگم کم گفتم .یه بابای خیلی مهربونم هست شبها که من خیلی خسته میشم باعشق وعلاقه دلنیا رو,رودوشش میگیره واروم می خوابونتش /هادی یه همسر مهربون وفداکار وباگذشته.بااینکه خیلی بچه دوس داشت ولی منتظر شد درسم تموم شه بعدش بچه دار شیم . درطول تحصیلم خیلی وقتها پیش می اومد نمی تونستم اشپزی کنم ولی اصلا اعتراض نمی کرد ومن وشرمنده خودش می کرد .هادی چون متولد بهمنه شاید علاقشو تو جمع نشون نده یا اهل ظاهرسازی نباشه ولی خداروشکر همیشه عشقی که بینمونه روز به روزبیشتر میشه . اصلا اهل بی احترامی نیست.من بی نهایت دوسش دارم .امروز یه اتفاق افتاد که نمی تونم بگم ولی یه چیزی بهم فهموند درسته می دونستم که ها...
14 آذر 1392

نی نی ناز

.    دخترم با تو سخن می گویم زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریس...
14 آذر 1392

ثمره عشقمون

                                                           فدات بشم عزیزدلم . هزارماشالله روز به روز نازتر میشی.من تاچند وقت پیش خیلی خودمو کنترل میکردم ماچت نکنم چون واقعا خیلی لطیف وحساسی .ولی دیگه نمی تونم تحمل کنم .فدای چشای نازت بشم . دیروز رفته بودیم بازار .بغل مامانی بودی هرکی تورو میدید واست ذوق میکرد تو هم میخندیدی .فدا...
14 آذر 1392

دلنیایه فرشته اسمونی

الهی مامانی فداش  بشه که از همین الان اینقد عاقل, فهمیده وباکمالاته . امروز صبح ساعت 9بیدار شده بدون اینکه یه ذره گریه کنه لباساشو عوض کردم دست وصورتشو شستم وگذاشتمش رو تختخش . عزیز دل مامان همش می خندید وباخودش بازی می کرد مامانی هم باخیال راحت کاراشو انجام داد . وقتی اومدم پیشت چشای نازتو باز کرده بودی ومنتظر مامانی بودی .گرفتمت تو بغلم نمی دونی چه کیفی داشت .کلی انرژی گرفتم قربونت برم عزیز دلم     ...
14 آذر 1392